واسه اینکه بتونم در خونه رو باز کنم باید ...
خیلی دلم می خواد برم بیرون از خونه و گردش کنم و چیزای جدید یاد بگیرم ... نمی دونم چرا بزگترا هر وقت خودشون دلشون بخواد میرن بیرون و مارو هم با خودشون می برن حتی وقتایی که شاد ما حوصله نداشته باشیم باید به زور باهاشون بریم " اگرچه هیچ وقت اینجوری نیست چون ما عاشق گردشیم " ... ولی وقتی ما کوچولوها دلمون می خواد بریم بیرون نمیشه ... خوب چند وقت پیش یه روز بعد از ظهر که بابا مهردادم از خونه رفت بیرون ، منم خیلی دلم خواست باهاش برم بیرون ... ولی نتونستم باهاش برم بیرون ... خواستم در و باز کنم و باهاش برم اما هر کاری کردم ، حتی روی پنجه پاهام بلند شدم نتونستم در و باز کنم و حتی نوک انگشتای دستم هم به دستگیره نمیرسید...